سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقارت از یاد رفته


کاش هیچگاه برف نبارد
پشت چشمهای بسته

کاش بیدار میشدی و می‌دیدی
همه این روزهای سخت و روزهای سخت تر پیش رو هرگز اتفاق نیفتاده‌اند
و زندگی
همان رویاهای شیرینی است که گاهی میبینی... همان آرزوهای ساده‌ی بسیار سخت!

خدایا از این نشانه های گاه به گاه هیچ نمیفهمم
طوماری میخواهم
و یک عصر طولانی و یک نیمکت راحت دونفره
تا برایم بگویی، موبه‌مو ! 
و مثل یک دانش‌آموز خنگ دبستانی همه نفهمی‌هایم را بپرسم بارها و بارها و تو همه را جواب دهی با حوصله و به چشمهایم نگاه کنی و مطمئن شوی خجالت‌زده هیچ ابهامی نیست.

خواستن از تو تمامی ندارد
و نمیتوان
از همه این ای کاشها ناامید بود
وقتی تو در مقابل ایستاده باشی


   12:44 صبح ; دوشنبه 91/2/4
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

لینکستان


 RSS